یه ادم دل شکسته که قطره های
بارون رو گونه هاش نشسته
آدمیکه تو دنیا از کسی خیر ندیده
یه ادم مهربون تو زندگی ندیده
جز حرفای بی معنی چیزی دیگه
نشنیده از حرفای آدما چیزی نفهمیده
دل نگرون نشسته به انتظار بارون
تا قطره های بارون رو گونه های بشینه
تا بتونه ادمی رو به مهربونی دلش تو قطره ها ببینه
منتظره تا قطره ها اسم اون و صدا کنن
با همدیگه بخونن یواش به او نگاه کنن
اون میخواد تا قطره ها غم دلش رو بدونن
قصه تلخ زندگیشو با هم دیگه بخونن
نظرات شما عزیزان:
|